یشتر اندیشمندان برجسته همدلند که کتاب " دن کیشوت " از
آفرینشهای جاودانه ادب گونه مردم است ، و من خود نیز آنرا در پیش رو دارم و
پیوسته میخوانمش، همین خود گواه برجستگی کاری فرهنگی است که هیچگاه از
نگرش به آن خسته نمیشویم ، درحالیکه کارهای سست ادبی یکبار مصرفی اند و حتی
تاریخ مصرف بسته ایی دارند و دوباره خواندنشان ملال آور است و حتی با
اینکه تا زمانی ستوده عامه مدرن باشند دیری نمیپایند (در اینجا روی سخنم با
کتابهای نویسندگان برنده جایزه نوبل است ) و به زباله دان تاریخ بدور
انداخته میشوند ،
سروانتس از نویسنده های به قول امروزی های (همچون از
دید عامه ایرانیها ) "تخصصی" نبوده ، بلکه نجیب زاده ایی فقیر بوده که از
همه علوم و فنون آگاهی داشته و بویژه همچون سربازی با ترکهای عثمانی جنگیذه
بوده و در جنگ لپانت دست چپش از کار میافتد و پس از درد ورنج آن زخمی شدن و
در راه بازگشت به اسپانیا با های دریایی ترک رودرو میشود ، و آن ترکان
او را به گروگان میگیرند تا در برابر پول هنگفتی آزادش کنند ، اما چون
خانواذه اش در اسپانیا دارایی چندانی نداشته که به آن ترکان بدهد ، ناگذیر
سالها در زندان و اردوگاه کار اجباری در الجزایر با سختی میگذراند و حتی
چند بار میکوشد تا بگریزد اما دوباره او را میگیرند ، و سرانجان خانواده اش
با هزار زحمت پولی فراهم میکنند و او آزاد میشود ، اما رنج آن سالیان
همواره در ذهنش میماند ، و ازین روست که در زیربافت همه نوشته هایش اندوهی
هست که حتی در کارهای کمیک اش نیز خودش را نشان میدهد ،
و البته پس از باز گشت به اسپانیا تا هنگام مرگ با فقر و بدهی و رنج آزده بوده است ،
برای
همین قهرمان او در کتاب دن کیشوت ، بازتابی از خود اوست ، چنانچه او را
شوالیه اندوه رخ Caballero de triste figura مینامد و او را نمایی از همه
آرزوها و عشق ها و ارزشهای ناکام و بر باد رفته خودش مینگارد ،
درباره این سایت